مردی که خیال می کرد دانشمند است و در نجوم تبحری دارد یک روز رو به ملا کرد و گفت:
خجالت نمی کشی خود را مسخره مردم نموده ای و همه تو را دست می اندازند در صورتیکه من دانشمند هستم و هر شب در آفاق و انفس سیر می کنم.
ملا گفت : ایا در این سفرها چیز نرمی به صورتت نخورده است؟
دانشمند گفت :اتقاقا چرا؟
ملا با تمسخر پاسخ داد: درست است همان چیز نرم دم الاغ من بوده است!
درباره خودم
لوگوی وبلاگ
منوی اصلی
صفحه نخست
پست الکترونیک
صفحه ی مشخصات
خانگی سازی
ذخیره کردن صفحه
اضافه به علاقه مندیها
فهرست موضوعی یادداشت ها
نوشته های پیشین
شهریور 1387
مرداد 1387 مهر 1387 آذر 1387 دی 1387 بهمن 1387 اسفند 1387 فروردین 1388 اردیبهشت 1388 بهار 1388 بهار 88 تابستان 88 لوگوی دوستان
لینک دوستان
عاشق آسمونی هم نفس فانوسهای خاموش منطقه آزاد گروه اینترنتی جرقه داتکو صل الله علی الباکین علی الحسین غلط غو لو ت آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام روان شناسی کودک جیگر نامه سه ثانیه سکوت دهاتی دکتر علی حاجی ستوده عسل.... تنهایی من دریچه ● باد صبا ● یادداشت ها دو راهی عشق آمار وبلاگ
بازدید امروز :23
بازدید دیروز :20 مجموع بازدیدها : 141570 خبر نامه
وضعیت من در یاهو
موسیقی وبلاگ
جستجو در وبلاگ
|